Wednesday, October 22, 2008

کوفته‏ی تبریز 2

وقتی به دیدن "ارگ علیشاه" درتبریز رفتیم از آن چه تا پیش از انقلاب به این نام وجود داشت و گویا فضای سبز بزرگی در مقابل‏اش به شکوه و عظمت آن می‏افزود تنها مخروبه‏ای را یافتیم که در محوطه‏ی کنارش کارگران زیادی با جدیت و پشتکار مشغول ساختن مصلای تبریز بودند . وقتی از مسوول نگهبانی این محوطه که دیگر بیشتر حریم ساخت و ساز مصلا بود اجازه‏ی ورود خواستیم با تعجب از اینکه کسی علاقه‏ای به دیدن دیوار خرابه‏ی آن ته داشته باشد گفت : آنجا ( ارگ ) هرچه می خواهید بکنید ولی اینطرف نروید و وارد قسمت مصلی نشوید

4 comments:

Anonymous said...

پیام عزیز. در میان دوستان تو بیش از همه غمخوار این مرز و بوم و فرهنگی... بار دیگر از تو سوال می کنم آیا لایق چیزی که به سرمان می آید ، نیستیم و بیش از آنیم؟ مائی که در این مملکت غریبیم چون دلمان برای ارگ ها می تپد و با مساجد غریبه ایم. در این میان با فرهنگ دوگانه ای طرفیم که در هیچ دو سر آن جای ما نیست...

Anonymous said...

سلام پیام بانو
من برای نقد بسیار زیبا و هوشمندانه ای که برای یرما
نوشتی خواستم بهت تبریک بگم ...
خوشحالم که در دنیای زنها حرف برای گفتن بسیار داری
و در دنیای مردانه هم بسیار پرقدرت قدم بر می داری ...
سبز باشید.

Anonymous said...

چيستا جان،‌ سفرنامه ات را كاملاً‌ درك كردم يا سفري كه با گلدوز به سمنان داشتيم افتادم. قسمتي كه در آثار باستاني اسمش را ديده بوديم محل جمع آوري زباله بود. طوريكه وقتي ما بهآنجا رسيديم حالمان بدجور گرفته شد. اصلاً بناي فرهنگي ديگر به چه درد مي خورد وقتي فرهنگي نيست!
ارادتمند
سوديك كرافت 1

Anonymous said...

سلام بر چیستا خانم گل دوست عزيز و بسيار گرامي .
ممنون از لطف بي كرانتان .
هر کسی از هر کاری که انجام میده نیتی داره و هر نیتی بازخوردی داره
نیت من رضای خدا و سبک شدن بارم بود
خدا عمر و مالی بده حتما باز هم از این کارها میکنم
بهزیستی خرج و جا برای خرج زیاد داره و درامدی محدود
لذت بردن از اونچه كه داريد را فراموش نكنيد بخصوص تندرستي كه بزرگترين ثروت‌هاست
به همه با صداي بلند سلام كنيد