Wednesday, March 19, 2008

آلیس


بهار را با تو می آغازم


که تو زیباترین بهانه ای


برای هر آغاز و هر پایان



* * *



جادوی هزار توی آینه های نسیان
اسب سپید را با خود برد
به گذری شبانه از چراگاهِ عجایب جنگل های دور





بی تاب از سردی مهتاب
و خسته از جنگل بی ریشه



باد در یال


و


بال بر باد



سپیده دمان باز می گردد که تنها


چاپار ِ رهوار ِ تو باشد

و سم ضربه های آهنگین اش
بیافروزد
شورِ تاختن را ، دیگر بار
در خسته ی ِ سوار

و کوبشِ سرکش اش ، بشوراند
پرهیب ِسایه های اخگرانِ بلند ِ افلاک


و بتاراند
تسمه ی سپیدِ سکوتِ سروشِ سحرناک
* * *
بهار را با تو می آغازم
که تو زیباترین بهانه ای
برای هر آغاز و
هر پایان

Tuesday, March 04, 2008

c ya sat



نمی دانم تکلیف این بلا تکلیفیِ سیاسی کی روشن خواهد شد؟ سال هاست هملت وار، بودن یا نبودن را مساله می کنیم و آنقدر در پیدا کردن جوابی برای توجیه بودن در می مانیم که نبودن خود بخود رخ می دهد

و این روزها باز ، مرحله ای دیگر؛ انتخاباتی دیگر و انتخابی دیگر..... و باز تردید چند ساله ام برای این که کدام گزینه عملکرد بهتری است در این بی عملی و انفعال مطلق. گرچه سال هاست به سرنوشت سیزیف گونه خود خو گرفته ایم ؛ عادت کردیم به بازگشت ساکن هر موج و پژواک خاموش هرصوت . تن دادیم به این که بی حاصل بودن و یا دیر حاصلی هر عمل واداردمان به فراموشیِ باورِ آغاز ... گویی هیچ بازتابی از تابشی در کار نيست

نمیدانم، اما، تردیدِ امروزی ام این است که سال هاست با باورِ اعتراض،گوشه می گیریم به تصور این که مبادا با حضورمان تاییدی باشیم بر حقانیت ناحقی، اما گویی جایِ خالی مان ، فقط صیقل می بخشد جاده را برای عبور سهل تر پرچم داران و سردمداران تداوم بخشِ سیاهی و خفقان

نمیدانم به کی امیدواریم ؟ چه کسی قرار است این نوع اعتراض را ببیند و تازه اگر بگذارند دیده شود چه خواهد شد؟
همچنان که این سال ها، این حضورِ منفی چه پیامدِ مثبتی داشت؟ و یا این فرضیه که شاید فشار ، در نهایت انفجاری را سبب گردد و تغییری حاصل شود از کجا نشات گرفته است. روز پسِ روز فشارهای بیشتری را تاب می آوریم وهرچه درگیرتر می شویم کمتر به امکان رهایی می اندیشیم و همین است شاید رمزِ تداومِ چرخشِ چرخ دنده ای که در آن گرفتارایم. اصلا انگار خصلت نژادی مان وتاریخ پر فراز و فرودمان ما را ملتی پیش بینی ناپذیر ساخته است

نمیدانم ناخودآگاهِ ما آبستنِ کدام امید است؟ آیا ظهور سوشیانسی را انتظار می کشیم که موعودِ همه انسان هاست - در هر مذهب و کیش و لاکیشی- ؟
می دانم قدرتِ ریسکِ فریادی که نیست ، شهامت نه گفتنی هم نیست اما، می توان با دست و پا زدنی در محدوده ی سفیدِ بی خطر از سرعت غرق شدن بکاهیم؟ شاید با درگیر شدن و شناخت بیشتر در فضای انتخابات، یگانه امکانِ موجود – ایجادِ فضایی اندکی بازتر با پشتوانه انتخابی کم تر بسته تر – را از خود سلب نکنیم. ( البته می دانم، به شرطِ وجودِ امکانِ انتخابِ گزینه ای اندک متعادل تر )

آزمودیم بخت دوراندیش را ... بارها