گاه بعضي چيزهاي آشنا مدتي در پسِ ذهن انسان جا خوش ميكند و كمكم ميرود كه فراموش شود. اين جملهها براي من يادآور يكي از اين چيزها بود
درست است كه وقتي واقعا چيزي را دوست نداريم نميتوانيم به آن احاطه يابيم و گويا تنها به آن چيزي تسلط مييابيم و تمام زوايايش را درك ميكنيم كه كامل به آن دلبستگي داريم ، پس شايد بهتر باشد تنها از آنچه پسنديديم و لذت برديم بنويسيم تا آنچه را كه به دليلي دوست نداشتيم و دركش نكرديم اما حس ميكنم اين بيشتر در مورد نقد هنري يا مباحثي كه به نوعي سليقهاي ميباشد صدق ميكند و در مورد بسياري از مسايل اجتماعي و سياسي نميتوان اينگونه انديشيد چراكه بسياري از چيزهايي كه دوست نداريم و نميپسنديم چيزهايي نيستند كه معصومانه در گوشهاي به حيات خود ادامه دهند بلكه موذيانه يا وحشيانه زندگي و حقوق انساني و اجتماعي ما را تحتالشعاع قرار مي دهند
آيا در اين موارد و در مقابل فرهنگ يا قوانيني كه دوست نميداريم ، چون از جنس ما نيست و ما دركش نخواهيم كرد و يا در برابرخشونتها و کشتارِ بيرحمانهي جاري در نزديكيمان ، باز چون دلايل وجودياش را نميپسنديم و قبول نداريم ويا اينكه نميخواهيم اين چرخهي خشونت را بچرخانيم و دَوران اين حلقهي دوار را استمرار دهيم نيز بايد سكوت كنيم
غزه و سکوت من و تو