Monday, August 24, 2009

به آفتاب! به آزادي

گزيده‏هايي از اشعار اريش فريد - شاعر آلماني - ترجمه : ميرزا آقا عسگري
***
به روزي كه من ديگر ترديد نكنم
در باورهايم، به عزم و نيتم
به روزي كه هر چيزي مرا ساده و روشن مي‏نمايد
به روزي كه مطمئن و لغزش‏ناپذير مي‏پندارم
و با لبخند، ترديدهاي ديرين را كناري مي‏نهم
خود را حق به جانب مي‏دانم
و بي‏گذشت
به حساب آناني مي‏رسم كه
آموزه‏هاي به حق مرا پاس نمي‏دارند
در چنين روزي
شايسته‏ي مردن خواهم بود

***

آن هنگام كه بر آن شديم
از هر سه تن يكي را
تا مرگ شكنجه دهيم
و دو ديگر را
با گرسنگي بميرانيم
به ناگهان دوستاني سر برآوردند
و برازندگيمان به جايزه صلح را
صلا در دادند
جايزه از آن ما شد
سپس
سياهه‏ي نام صله‏يافتگان را
در دهه‏ي پيشين
ناباورانه كه نگريستيم
دريافتيم
نه جاي شگفت است و نه ريشخند
كه ما نيز سزاوار اين صله‏ايم
***

" با جنگ بجنگيد "
گفتند صدهزاران تن
" اما چرا من؟"

قارچ دود كه روييد
پرسان صدهزاران تن
"آه چرا برمن ؟"

***

اگر
خداي تو
بيش از هر چيز
از تو
پرستش مي‏طلبد
شيطان است
يا
شيطاني است
يا حتما
دارد شيطان مي‏شود

***

بر توسن جهان مي‏تازم
چه سترگ است
سترگ تر از آن
كه بتوانم فرود آيم

چه سترگ است اين توسن
چه شتابان مي‏تازد
چندان كه گويي رميده است
- باري –
شنيده ام آهنگ مرگ دارد
ورنه چرا چنين شتابان به سوي ورطه‏اي مي‏تازد؟
جهان من اگر كه بميرد
آن گاه به كدامين سوي توانم تاخت
بر كدامين زين توانم بر نشست

هماره با او نرم رفتار و مهربان بوده‏ام
و يال و گوشش را نواخته‏ام
اكنون پياپي
در گوشش مي خوانم
تا به زيستن خرسند شود
اما دريغا
نيوشان ترانه‏هاي من نيست
بانگ بر مي‏دارم
فريادهايم اما
در غرش شكافتن زمين سخت
در زير سم‏هاي آهنينش
با باد مي‏رود
با باد مي‏رود


***

براستي
آيا سرزمين آزادي
تنها در روياي آناني است
كه هنوز در بندند
هر سرزميني را مرزهايي ست
مرزهايي آزادي كدام‏اند
هر سرزميني را فرمانروايي ست
فرمانروايان آزادي كيانند
سرزمين آزادي
آري
در سرزمين بايدهاست
رويايي‏ست بايسته
كه بي آن
هرگزآزادي نخواهد رسيد

***

ترديد مكن
در حق كسي كه
مي گويد: مي ترسم

اما بترس از كسي كه
مي گويد : ترديد ندارم

2 comments:

ر د ک said...

سلام
تقریبا تا جایی که میتونستم مطالب وبلاگت رو خوندم.
خیلی جالب بود.
و معلومه به شاملو خیلی علاقه داری.
راستی یه نکته: می دونستی بعد از مراسمی که بر سر مزار شاملو انجام نشد. آیدا هم توی خونش نبود. یعنی هیچکس خونه شاملو نبود.
خیلی از مطالبت استفاده کردم.
سربلند باشی

Anonymous said...

مرسی
انتخاب زیبا و بجایی بود
شهرام