گزيدههايي از اشعار اريش فريد - شاعر آلماني - ترجمه : ميرزا آقا عسگري
***
به روزي كه من ديگر ترديد نكنم
در باورهايم، به عزم و نيتم
به روزي كه هر چيزي مرا ساده و روشن مينمايد
به روزي كه مطمئن و لغزشناپذير ميپندارم
و با لبخند، ترديدهاي ديرين را كناري مينهم
خود را حق به جانب ميدانم
و بيگذشت
به حساب آناني ميرسم كه
آموزههاي به حق مرا پاس نميدارند
در چنين روزي
شايستهي مردن خواهم بود
***
به روزي كه هر چيزي مرا ساده و روشن مينمايد
به روزي كه مطمئن و لغزشناپذير ميپندارم
و با لبخند، ترديدهاي ديرين را كناري مينهم
خود را حق به جانب ميدانم
و بيگذشت
به حساب آناني ميرسم كه
آموزههاي به حق مرا پاس نميدارند
در چنين روزي
شايستهي مردن خواهم بود
***
آن هنگام كه بر آن شديم
از هر سه تن يكي را
تا مرگ شكنجه دهيم
و دو ديگر را
با گرسنگي بميرانيم
به ناگهان دوستاني سر برآوردند
و برازندگيمان به جايزه صلح را
صلا در دادند
جايزه از آن ما شد
سپس
سياههي نام صلهيافتگان را
در دههي پيشين
ناباورانه كه نگريستيم
دريافتيم
نه جاي شگفت است و نه ريشخند
كه ما نيز سزاوار اين صلهايم
***
" با جنگ بجنگيد "
گفتند صدهزاران تن
" اما چرا من؟"
قارچ دود كه روييد
پرسان صدهزاران تن
"آه چرا برمن ؟"
***
اگر
خداي تو
بيش از هر چيز
از تو
پرستش ميطلبد
شيطان است
يا
شيطاني است
يا حتما
دارد شيطان ميشود
***
بر توسن جهان ميتازم
چه سترگ است
سترگ تر از آن
كه بتوانم فرود آيم
چه سترگ است اين توسن
چه شتابان ميتازد
چندان كه گويي رميده است
- باري –
شنيده ام آهنگ مرگ دارد
ورنه چرا چنين شتابان به سوي ورطهاي ميتازد؟
جهان من اگر كه بميرد
آن گاه به كدامين سوي توانم تاخت
بر كدامين زين توانم بر نشست
هماره با او نرم رفتار و مهربان بودهام
و يال و گوشش را نواختهام
اكنون پياپي
در گوشش مي خوانم
تا به زيستن خرسند شود
اما دريغا
نيوشان ترانههاي من نيست
بانگ بر ميدارم
فريادهايم اما
در غرش شكافتن زمين سخت
در زير سمهاي آهنينش
با باد ميرود
با باد ميرود
***
براستي
آيا سرزمين آزادي
تنها در روياي آناني است
كه هنوز در بندند
هر سرزميني را مرزهايي ست
مرزهايي آزادي كداماند
هر سرزميني را فرمانروايي ست
فرمانروايان آزادي كيانند
سرزمين آزادي
آري
در سرزمين بايدهاست
روياييست بايسته
كه بي آن
هرگزآزادي نخواهد رسيد
***
ترديد مكن
در حق كسي كه
مي گويد: مي ترسم
اما بترس از كسي كه
مي گويد : ترديد ندارم
" با جنگ بجنگيد "
گفتند صدهزاران تن
" اما چرا من؟"
قارچ دود كه روييد
پرسان صدهزاران تن
"آه چرا برمن ؟"
***
اگر
خداي تو
بيش از هر چيز
از تو
پرستش ميطلبد
شيطان است
يا
شيطاني است
يا حتما
دارد شيطان ميشود
***
بر توسن جهان ميتازم
چه سترگ است
سترگ تر از آن
كه بتوانم فرود آيم
چه سترگ است اين توسن
چه شتابان ميتازد
چندان كه گويي رميده است
- باري –
شنيده ام آهنگ مرگ دارد
ورنه چرا چنين شتابان به سوي ورطهاي ميتازد؟
جهان من اگر كه بميرد
آن گاه به كدامين سوي توانم تاخت
بر كدامين زين توانم بر نشست
هماره با او نرم رفتار و مهربان بودهام
و يال و گوشش را نواختهام
اكنون پياپي
در گوشش مي خوانم
تا به زيستن خرسند شود
اما دريغا
نيوشان ترانههاي من نيست
بانگ بر ميدارم
فريادهايم اما
در غرش شكافتن زمين سخت
در زير سمهاي آهنينش
با باد ميرود
با باد ميرود
***
براستي
آيا سرزمين آزادي
تنها در روياي آناني است
كه هنوز در بندند
هر سرزميني را مرزهايي ست
مرزهايي آزادي كداماند
هر سرزميني را فرمانروايي ست
فرمانروايان آزادي كيانند
سرزمين آزادي
آري
در سرزمين بايدهاست
روياييست بايسته
كه بي آن
هرگزآزادي نخواهد رسيد
***
ترديد مكن
در حق كسي كه
مي گويد: مي ترسم
اما بترس از كسي كه
مي گويد : ترديد ندارم
2 comments:
سلام
تقریبا تا جایی که میتونستم مطالب وبلاگت رو خوندم.
خیلی جالب بود.
و معلومه به شاملو خیلی علاقه داری.
راستی یه نکته: می دونستی بعد از مراسمی که بر سر مزار شاملو انجام نشد. آیدا هم توی خونش نبود. یعنی هیچکس خونه شاملو نبود.
خیلی از مطالبت استفاده کردم.
سربلند باشی
مرسی
انتخاب زیبا و بجایی بود
شهرام
Post a Comment