اينروزها ميبينم كه چقدر شعرهاي شاملو در ناخودآگاه مشترك جامعه تداعي ميشه. من ردشو خيلي جاها ديدم. از پلاكاردهايي كه در راهپيماييهاي سكوت دست مردم بود تا نوشتههاي وبلاگها و حتي شعار يا اشعار روي اسكناسها
شايد دليلش اين باشه ; شعري كه بازتاب رنجهاي زنده و ملموس راوياش بوده، به مرور گويي از عصارهي رنج هاي جاري در زمان ميبالد و نه تنها غريب و كممصرف نميشود كه هرجا انسانيت و عدالت به درد بيايد حضور خود را به رخ ميكشد.
در آستانه سالمرگش، حضورش، امسال گرماي ديگري ميبخشد.
شايد دليلش اين باشه ; شعري كه بازتاب رنجهاي زنده و ملموس راوياش بوده، به مرور گويي از عصارهي رنج هاي جاري در زمان ميبالد و نه تنها غريب و كممصرف نميشود كه هرجا انسانيت و عدالت به درد بيايد حضور خود را به رخ ميكشد.
در آستانه سالمرگش، حضورش، امسال گرماي ديگري ميبخشد.
****
بر کدام جنازه زار می زند این ساز ؟
بر کدام مرده ی پنهان می گرید ،
این ساز ِ بی زمان ؟
در کدام غار بر کدام تاریخ می موید ،
این سیم و ز ِه ، این پنجه ی نادان ؟
بگذار برخیزد مردم ِ بی لبخند
بگذار برخیزد !
زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه ی صافی
زاری بر لقاح ِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع ِ بلند ِ نسیم
زاری بر سپیدار ِ سبز بالا بس تلخ است .
بر برکه ی لاجوردین ِ ماهی و باد
چه می کند این مدیحه گوی ِ تباهی ؟
مطرب ِ گور خانه به شهر اندر چه می کند ،
زیر ِ دریچه های ِ بی گناهی ؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد !
6 comments:
بگذار! وبلاگتان خواندني بود. ممنون. و همين.
بهترین خاصیت شعرهای شاملو، همیشه تازگی داره برای آدم
...
و من شما رو لینک کردم
:)
سلام ....... مرده ام من ... سالها انگار.... تو و آنانی که می دانند، می دانند که سالهاست مرده ام... روحم امروز حسرت داشتن جسمی را می خورد که کاش، قالبی بود برای لحظه ای فریاد.... اما مرده ام من .....
شما کافه را برنگرداندید.متنفرم از کسانی که فقط حرف میزنند
من هم متنفرم از كسانيكه فقط حرف ميزنندو فقط جار جار ميزنند.
ناشناس محترم
نميدانم از كجا چنين اطميناني داريد كه من كتابم را برنگرداندم. به هر حال جهت توضيح ميگويم كه من،همسرم و 4نفر از دوستانم روز سهشنبه 24 تير ساعت 6 عصر كتابهايمان را به همراه يادداشت هايي در صفحات داخلي كتاب به آقاي كاوه كيائيان( پسر آقاي كيائيان- مدير انتشارات چشمه) تحويل داديم و از ايشان خواستيم كه اين پنج جلد را به همراه ديگير كتابهايي كه همانجا زير ميزشان روي هم انباشته شده بود براي آقاي جعفري ارسال كنند
تا آنجايي كه من درجريانم چند نفر ديگر از اشنايان هم فرداي همانروز كتابهايشان را به نشر چشمه تحويل دادند
با اين حال مختاريد هرجور كه راحت تريد فكر و قضاوت كنيد
با احترام
Post a Comment