Tuesday, July 21, 2009

مرگ، پايان كبوتر نيست

اين‏روزها مي‏بينم كه چقدر شعرهاي شاملو در ناخودآگاه مشترك جامعه تداعي ميشه. من ردشو خيلي جاها ديدم. از پلاكاردهايي كه در راهپيمايي‏هاي سكوت دست مردم بود تا نوشته‏هاي وبلاگ‏ها و حتي شعار يا اشعار روي اسكناس‏ها

شايد دليلش اين باشه ; شعري كه بازتاب رنج‏هاي زنده و ملموس راوي‏اش بوده، به مرور گويي از عصاره‏ي رنج هاي جاري در زمان مي‏بالد و نه تنها غريب و كم‏مصرف نمي‏شود كه هرجا انسانيت و عدالت به درد بيايد حضور خود را به رخ مي‏كشد.

در آستانه سالمرگش، حضورش، امسال گرماي ديگري مي‏بخشد.

****

بر کدام جنازه زار می زند این ساز ؟
بر کدام مرده ی پنهان می گرید ،
این ساز ِ بی زمان ؟
در کدام غار بر کدام تاریخ می موید ،
این سیم و ز ِه ، این پنجه ی نادان ؟
بگذار برخیزد مردم ِ بی لبخند
بگذار برخیزد !


زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه ی صافی
زاری بر لقاح ِ شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع ِ بلند ِ نسیم
زاری بر سپیدار ِ سبز بالا بس تلخ است .
بر برکه ی لاجوردین ِ ماهی و باد
چه می کند این مدیحه گوی ِ تباهی ؟
مطرب ِ گور خانه به شهر اندر چه می کند ،
زیر ِ دریچه های ِ بی گناهی ؟
بگذار برخیزد مردم بی لبخند
بگذار برخیزد !

6 comments:

آسا said...

بگذار! وبلاگتان خواندني بود. ممنون. و همين.

Elina Azari said...

بهترین خاصیت شعرهای شاملو، همیشه تازگی داره برای آدم

...

و من شما رو لینک کردم
:)

یوگی بدون گورو said...

سلام ....... مرده ام من ... سالها انگار.... تو و آنانی که می دانند، می دانند که سالهاست مرده ام... روحم امروز حسرت داشتن جسمی را می خورد که کاش، قالبی بود برای لحظه ای فریاد.... اما مرده ام من .....

Anonymous said...

شما کافه را برنگرداندید.متنفرم از کسانی که فقط حرف میزنند

Anonymous said...

من هم متنفرم از كسانيكه فقط حرف ميزنندو فقط جار جار ميزنند.

chista said...

ناشناس محترم

نميدانم از كجا چنين اطميناني داريد كه من كتابم را برنگرداندم. به هر حال جهت توضيح مي‏گويم كه من،همسرم و 4نفر از دوستانم روز سه‏شنبه 24 تير ساعت 6 عصر كتاب‏هايمان را به همراه يادداشت هايي در صفحات داخلي كتاب به آقاي كاوه كيائيان( پسر آقاي كيائيان- مدير انتشارات چشمه) تحويل داديم و از ايشان خواستيم كه اين پنج جلد را به همراه ديگير كتابهايي كه همانجا زير ميزشان روي هم انباشته شده بود براي آقاي جعفري ارسال كنند
تا آنجايي كه من درجريانم چند نفر ديگر از اشنايان هم فرداي همانروز كتابهايشان را به نشر چشمه تحويل دادند

با اين حال مختاريد هرجور كه راحت تريد فكر و قضاوت كنيد

با احترام