Saturday, July 04, 2009

كافه، تعطيل

مي‏خوام اين فايل باز، كه ارزش بيشتر از اين وقت گذاشتن و فكر كردن رو نداره ببندم
من و تعدادي از دوستان روز سه‏شنبه عصر ساعت شش و نيم ، كتاب‏هاي "كافه پيانو" يمان را به نشر چشمه تحويل مي‏ديم و از آقاي كيائيان خواهش مي‏كنيم كه اون‏ها رو براي آقاي جعفري بفرستند
اگرخواستيد همراهمان باشيد خوشحال مي‏شم و بهتره روي صفحات داخلي كتاب يادداشتي براي ايشون بنويسيد
***
آدرس كتابفروشي نشر چشمه: خيابان كريمخان زند - زير پل كريمخان - نبش ميرزاي شيرازي

19 comments:

khakiasmani said...

با کافه تعطیل موافقم
با تعطیلی هر دکانی برای دروغ و تزویر موافقم
به اندازه ی بضاعتم , نفسم , برای تعطیلی این جور کافه ها حضور خواهم داشت
زنده باشی چیستا
دیگه خیلی وقته خواب اقاقیا نمی بینم

Anonymous said...

سلام

چرا به دوستانتون کتاب "برنده تنهاست" با ترجمه آرش حجازی رو هدیه نمی دین؟

Anonymous said...

چه انسانهاس با منطق و روشنفکری.وقتی بزرگران و رهبران شما و کسانی که به آنها رای دادین منطقشان هرج و مرج و سوئ استفاده از مردم باشد جز این هم از حامیانشان انتظار نمیرود.خوش و خرم باشید

ashkan said...

سلام
متاسفانه تهران نیستم، وگرنه همین کار رو می کردم
البته به جای یادداشت نوشتن کار دیگه ای می کردم. با صفحه اولش تو توالت خودم رو تمیز می کردم. واقعا اگر ایران بودم این کار رو می کردم.
بوی دهان استاد و دوستانشون رو به عنوان یادداشت براشون می فرستادم.

سایه said...

سلام من بار اوله اینجا میام
یکی دو ÷ست خوندم . منم دارم کافه پیانو رو پس میفرستم بنا به همون ولائل شما
راستی نمیدونم شما همون چیستا یثربی هستید ؟ اگه هستید که اصلا برای من غریبه نیستید .یادداشتها کتابها و فیلمنامه ها و نوشته های شما برای من غریبه نیستند . چند وقت پیش با اون کارتون که فیلمهای قدیمی تمرین تئاتر رو داده بودید برای تبدیل به سی دی کردن و ماجراهاش کلی خندیدم
ولی ی ی ی ی ی
از اون لحظه ای که این کتاب رو خوندم خوشم نیومد
خیلی قبل از این ماجراها

مرسده said...
This comment has been removed by the author.
مرسده said...

چیستا جان
راستش وقتی کامنت آقای نویسنده رو دیدم حالم بدتر شد، خیلی بدتر... راستش با تمام حال بدی! انتظار نداشتم که اینقدر تند و شتاب زده بیاد وسط و مثل یه بازی کودکانه راجع به حذف لینک تو بگه. من نه ادیبم نه نویسنده و نه هیچ چیز دیگر اما واقعاً انتظار نداشتم که اینجوری بیاد وسط ماجرا و عین بچه ها لج کنه و.... متاسفم برای خودم و همه مایی که چشم امید به امثال او داریم. یا "علی" که اصلاً متوجه نیست چه چیز بر زبان می آورد، فکر کنم آنها تفاوت سیاست و ادبیات را می دانند! آنها همه چیز می دانند!

.... said...

ممنون. من هم پس خواهم فرستاد.

رويا فغاني said...

از اونجايي كه اين كار بيشتر از اونكه يه كار سياسي باشه، يه واكنش ساده و عقلاني به كار نويسنده است، پس من هم چون مخالف عقايد نويسنده هستم، نه مخالف كتابش ولي متاسفانه كار ديگه‌اي ازم بر نمي‌اد در اين كار شركت خواهم كرد با كمال ميل

فرهاد گشنيز said...

چه شلوغ شده اينجا، ، نكنه شورشي خبري، چيزي هست كه ما بي‌خبريم، به هر حال تا آقا فرهاد- كه گوش داره- خبردار نشده، ما هم هستيم

مانی said...

کتابسوزی رسم پسندیده‌ای نبوده و نیست که حالا بخواهیم اعتراض به حق خودمون رو بهش آلوده کنیم.
واسه آگاه کردنش همون پس دادن کتاب کفایت نمی‌کنه؟
درضمن به نظر من باید به چیزهای مهم‌تر و اساسی‌تر بپردازیم. نه به نظرات نویسنده‌ای که به هر حال لحظات لذت بی‌نظیری رو بهمون داد، که خود من لااقل ده جلد از کتابش رو خریدم و کادو دادم.

Anonymous said...

من همه ی نوشته های فرهاد جعفری که از کتابش خیلی بدم میاد خوندم ولی واقعا تون هم یک انسان هستش مثل بقیه و دارای یکسری ضعفها ما دوست داریم کسی قهرمان بشه و بعد نقدش کنیم ولی واقعا کتابسوزی نشان دهنده ی خوی تروریست بودن ما ایرانی های با فرهنگ هستش . نمی دونم کی می خواهیم بفهمیم که روشنفکر نویسنده یا شاعر نیست و هر روشنفکری هم رهبر سیاسی نیست و هر نویسنده یی هم رهبر و روشنفکر سیاسی نیست . هیچ وقت شور حسینی (فرهادی ) خوانندگان همواره ابلهه کافه پیانو فراموش نمی شود و هیچ وقت هم شعار زنده باد مصدق در صبح و مرگ بر مصدق در عصر فراموش نمی شود ...
حافظه داران تاریخی علمداران شور حسینی (فرهادی ) اندکی عمیق تر باشیم


بر شاخه‌های درخت غار
دو کبوتر ِ تاریک دیدم،
یکی خورشید بود
و آن دیگری، ماه.
«ــ همسایه‌های کوچک! (با آنان چنین گفتم.)
گور من کجا خواهد بود؟»
«ــ در دنباله‌ی دامن ِ من» چنین گفت خورشید.
«ــ در گلوگاه من» چنین گفت ماه.
و من که زمین را
بر گُرده‌ی خویش داشتم و پیش می‌رفتم
دو عقاب دیدم همه از برف
و دختری سراپا عریان
که یکی دیگری بود
و دختر هیچ کس نبود.
«ــ عقابان کوچک! (بدانان چنین گفتم)
گور من کجا خواهد بود؟»

«ــ در دنباله‌ی دامن ِ من» چنین گفت خورشید.
«ــ در گلوگاه من» چنین گفت ماه.

بر شاخساران درخت غار
دو کبوتر عریان دیدم.
یکی دیگری بود
و هر دو هیچ نبودند.

chista said...

جالبه، فکر می‏کنم بعضی از دوستان عزیزی که این‏جا کامنت می‏گذارند زحمت درست خواندن متن را به خود نمی‏دهند.

نمی‏دانم کجای این نوشته حاکی از سوزاندن کتاب است

سخت نیست ،توضیحاتی که در ابتدای پست قبلی و همینطور در کامنت ها نوشتم را تکرار کنم ولی به این نتیجه رسیدم گویا بعضی از دوستان این توهم کتابسوزی را بیشتر می‏پسندند


به هر حال خوشحالم اگر با کمک به ایجاد این توهم، فضایی برای چنین بحثی ایجاد شده و ممنون از اظهار نظر کلیه دوستان

دارا said...

چند صد سال کتاب و فرهنگ ما توسط اینان سوزانده شد و ما محجوب به حیا بودیم؟ جالبه که چه کسانی به سوزاندن کتاب خرده میگیرند! کسانی که بدون نیاز به سوزاندن اجازه نشر به افکار نمیدهند. هدف مهم است که به نظرم فردی با خصوصیت های یاد شده حتی از کتب برگشتی برای ترفیع بیشتر استفاده تبلیغاتی خواهند نمود که بیایین و تماشا کنین چگونه مورد تهاجم واقع شده ام

اشکان said...

به نظر بنده از اولش هم نباید سر این قضیه اینقدر جار و جنجال می‌شد. هرکسی که دلش می‌خواست می‌تونست بره پس بده... همین و خلاص! اما اشتباه شما و دوستان‌تون این بود و هست که یک مسأله‌ی شخصی و کوچک رو تبدیل به یک راه اعتراض کردین که به نظر من خیلی بی‌ربطه. کتاب فرهاد جعفری اگر در تبلیغ مستقیم احمدی‌نژاد هم بود (که نیست) باز هم دلیلی نداشت این موج راه بیفته. بلکه می‌شد همه‌ی بلاگرهایی که مخالف کتاب بودن یه پست خودشون رو اختصاص می‌دادن به انتقاد از این کتاب. همین. این کار هم بهتر بازتاب داشت هم موجب عقلانیتی می‌شد که همه‌مون امروز بهش نیاز داریم. کاش اگر موج نفرتی اگر بود انقدر احساسی بیان نمی‌شد. یا حق

khakiasmani said...

چیستا جان
بلا نسبت دوستانی که متن پست ها را کامل خواندند
گویا این جماعت منتقد دنبال یک پیراهن عثمان یا گزک می گشتند که با اسم کتاب سوزی به دستشان دادیم
ای داد بیداد
باشه عزیزان
ما تروریستیم
ما بی فرهنگیم
ما جو زده ایم
شما درست می گید
چیستا جان دوستی داشتم که می گفت من از نتیجه ی انتخابات راضیم ، کافیه چند سال دیگه هم صبر کنیم و به خوبان فرصت جولان بدیم ، شاید نظر خیلی های دیگه که هنوز توبه نکردند برگرده
زمان خیلی چیزها رو مشخص می کنه منتقدین عزیز
با هم صبر می کنیم

khakiasmani said...

باز هم تاکید می کنم
به حرمت هنر ، ادبیات ، کتاب و حتی کاغذ هیچ کتابی سوزانده نمی شه

مرادیان said...

سلام در مورد کار شما مطلبی نوشتم بخوانین
http://d-moradian.blogfa.com/post-83.aspx

Elina Azari said...

من به شخصه خوش‌بختانه این کتاب رو نخریدم که بخوام برای پس فرستادنش اقدامی بکنم، اما برای اطلاع رسانی همراهی می کنم ؛ متأسفانه 50 تا کامنت نماینده این همه مردم نیست؛ یعنی این که برای اطلاع رسانی از اینترنت نباید فقط اقدام کرد خیلی ها دسترسی به نت ندارند ....ء