Sunday, July 13, 2008

جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني




مدت ها بود از خواندن مجموعه داستان كوتاه ايراني اي اينقدر لذت نبرده بودم. در" جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني" نوشته " غزال زرگر اميني" هسته‌هاي اصلي داستان ها بسيار غني و پركشش و شخصيت‌ها آنقدر جذاب پردازش شده‌اند كه تا مدت ها در ذهن آدم مي ماند. به وي‍ژه چهارداستان " زينت " ، " شيفتِ شب " ، " جمعه بيست و هشتم روي صندلي لهستاني" و " شيريني پزي مانوك


بعضي از داستان‌ها چيز آشنايي داشت كه انگار قبلا جايي ديده يا شنيده بودم. مثلا شخصيت زينت يا زنِ سمندر، شخصيت آشنايي را از دل داستان‌هاي هدايت به يادم مي‌آورد كه البته هرچه فكر كردم نتوانستم دقيق به خاطرش آورم . يا عشق بين صالح و ژانت در " شيريني پزي مانوك " مرا ياد " ايدين و سورملينا " در "سمفوني مردگان " ِ عباس معروفي مي‌انداخت و يا جريان مرگ پيرمرد در شب عروسي دخترش و مخفي كردن جنازه در اتاق طبقه بالا در طول برگزاري مراسم ، ايده جالبي بود كه دقيقا در فيلم گربه سياه ، گربه سفيد " امير كاستاريكا " بسيار زيبا پرداخت شده بود. و نیزسبك سوررئال و فضاي داستان " من و گربه و ساحره " بسيار شبيه " مرشد و مارگاريتا" ي ناباكوف بود... هرچند ، من نتوانستم ارتباط خوبي با دو داستان آخر ،" من و گربه و ساحره " و" نيمروزي برفي در دوهزار و ششصد و بيست و پنج سال بعد " برقرار كنم شايد به اين خاطر كه فضايي يكسر متفاوت و غير قابل باور داشتند


اما از نظر من حتي اگرنتوان تاثير پذيري از اين آثار را در خلق داستان‌ها انكار كرد باز هم اين مجموعه كه اولين كتاب منتشر شده اين‌ نويسنده است ، خلاقانه و زیبا پرداخت شده است . چون هريك از داستان ها استقلال خود را در زبان ، سوژه و آفرینش شخصیت هایی ملموس دارند و از این گذشته تاثير پذيري مبحث ناگزيري است ، چگونه مي توان تاثير و ردپايي كه خواندن اثري يا ديدن فيلمي در ما به جا مي‌گذارد را انكار و يا در مقابل حضور ناخودآگاه آن در هنگام خلق اثر، سدي ايجاد كرد. آیا چنین چیزی ممکن است؟

No comments: