Wednesday, March 19, 2008

آلیس


بهار را با تو می آغازم


که تو زیباترین بهانه ای


برای هر آغاز و هر پایان



* * *



جادوی هزار توی آینه های نسیان
اسب سپید را با خود برد
به گذری شبانه از چراگاهِ عجایب جنگل های دور





بی تاب از سردی مهتاب
و خسته از جنگل بی ریشه



باد در یال


و


بال بر باد



سپیده دمان باز می گردد که تنها


چاپار ِ رهوار ِ تو باشد

و سم ضربه های آهنگین اش
بیافروزد
شورِ تاختن را ، دیگر بار
در خسته ی ِ سوار

و کوبشِ سرکش اش ، بشوراند
پرهیب ِسایه های اخگرانِ بلند ِ افلاک


و بتاراند
تسمه ی سپیدِ سکوتِ سروشِ سحرناک
* * *
بهار را با تو می آغازم
که تو زیباترین بهانه ای
برای هر آغاز و
هر پایان

8 comments:

یوگی بدون گورو said...

امشب زبانم بند آمده . فقط برای اینکه از وقتش نگذرد آمده ام. آمده ام که تبریک بگویم. سال نو مبارک

Anonymous said...

سلام
سال نو رو پیشاپیش خدمت تون تبریک می گم. در سال گذشته از لطف شما برخوردار شدم و از آشنایی با وبلاگ تون خوشحالم.
با آرزوی بهترین ها در سال جدید

khakiasmani said...

سلام
شرمم باد كه براي پاسخگويي به سلامي به اين زيبايي دير رسيده ام
اما بي شك با نگاهي اين چنين ژرف زمان را پيش تر كاويده اي و از آن پيشي گرفته اي
زيباترين زيبايي ها تقديم به شما
بهاري سبز و سرشار از سلامتي و شادكامي داشته باشي
ممنون

khakiasmani said...

بهار را با تو مي آغازم
كه تو زيبا ترين بهانه اي
براي هر آغاز و هر پايان
شعر فوق العاده اي بود،بسيار ازش لذت بردم
باز هم ممنون بابت اين همه خوش ذوقيت
پاينده باشي

Anonymous said...

شکوفه های خندان در راه
پاهای نسیم اما پُرملال

سیب و گلابی و گیلاس، بهشت
کجاست اما، طعم گسِ لبانی که جانِ من سرشت

نه حسرت نامه است این نه شکواییه
سخت ناخوب است این سایه ی سرنوشت

Ba in hame said...

شايد به پاسِ گام‌هاي بهار، بخندد اين زمانه‌ي مجروح، شايد بياسايد در پناهِ سبزه‌هايِ نوروز - اندكي- خيال. شايد با اين شور كه تو در سر داري، بخندم بي ترسِ آشفته‌گيِ قيلوله‌ي ديو. شايد با اين آتش بسوزد ترسم از زنده‌گي و در كناره‌هايِ شادي لنگر اندازد اين سر كه مواجِ آبهايِ سرگردانِ آبِ رودهاي سرد ، مي‌چرخد و مي‌چرخد... با اين همه رؤيا كه تو در سر داري، چشم مي‌بندم و آينده را در تنه‌ي قهوه‌سياهِ درختانِ تازه نوچ زده تصوير مي‌كنم.

berangemeh said...

شیخ را گفتم رقص کردن به چه
آید ؟
گفت به این که جان قصد بالا کند
همچون مرغی که خواهد خود را از
قفص تن بدر اندازد ، قفص تن مانع آید ،مرغ جان قوت کند و قفص تن را از جای بر انگیزاند
خیلی خوشگل نوشتی سالت بی نقص و پر رقص باد

Anonymous said...

Hello. This post is likeable, and your blog is very interesting, congratulations :-). I will add in my blogroll =). If possible gives a last there on my blog, it is about the Toner, I hope you enjoy. The address is http://toner-brasil.blogspot.com. A hug.