اوایل فقط خاموش نگاه ام می کردند. همه مثل هم و من هیچ از نگاه شان نمی فهمیدم.و هر بار تا مدت ها آن نگاه های خالی در ذهن ام می ماند ، بی تمنای معنا شدنی. اما سرانجام سماجت تکرارشان برای ام مفهومی یافت .
زنان محو ، بدون لب ، بدون دیگر اجزای صورت ، تنها با چشمانی که انگار از اعماق دنیای مردگان جاودان به بیرون می نگرند. سرهایی کوچک سوار بر اندامی نا متعارف . فاقد هرگونه زنانگی و اروتیسم در کالبدشان. تنها با القای حسی گنگ از زن بودن ، نگاه هایی خیره به روبرو. زاویه های قابی گاه عجیب و نا آشنا. بدن هایی یکسر سیاه یا یکسر سفید بدون هیچ برجستگی یا فرورفتگی ای که انعطاف زنانه را یادآور باشد .
انگار له شده و مستحیل ، بی لبی برای گفتن و بی غروری اززیبایی . فقط نظاره می کنند خاموش وانتظارمی کشند سمج و زندگی می کنند تنها ، رهاشده در دنیایی ، آبی یا سبز، سرد و تهی .
کنارِ بعضی ها ، فضاهایی خالی و بزرگ ، گویی با تاکید حجم تنهایی شان را به تصویر می کشد.-.صندلی های سیاه ، جای های خالی سیاه - جدیدترها ، فیگوراتیوتر بودند و نسبت به قبل – پرتره ها - این حس را در جای جای زندگی جاری تر می کرد.
نقاشی های الهه حیدری را می گویم.
که از دیدِ من به زیبایی تجسم الهه گان خاموش این زمان و این سرزمین اند ...
زنان محو ، بدون لب ، بدون دیگر اجزای صورت ، تنها با چشمانی که انگار از اعماق دنیای مردگان جاودان به بیرون می نگرند. سرهایی کوچک سوار بر اندامی نا متعارف . فاقد هرگونه زنانگی و اروتیسم در کالبدشان. تنها با القای حسی گنگ از زن بودن ، نگاه هایی خیره به روبرو. زاویه های قابی گاه عجیب و نا آشنا. بدن هایی یکسر سیاه یا یکسر سفید بدون هیچ برجستگی یا فرورفتگی ای که انعطاف زنانه را یادآور باشد .
انگار له شده و مستحیل ، بی لبی برای گفتن و بی غروری اززیبایی . فقط نظاره می کنند خاموش وانتظارمی کشند سمج و زندگی می کنند تنها ، رهاشده در دنیایی ، آبی یا سبز، سرد و تهی .
کنارِ بعضی ها ، فضاهایی خالی و بزرگ ، گویی با تاکید حجم تنهایی شان را به تصویر می کشد.-.صندلی های سیاه ، جای های خالی سیاه - جدیدترها ، فیگوراتیوتر بودند و نسبت به قبل – پرتره ها - این حس را در جای جای زندگی جاری تر می کرد.
نقاشی های الهه حیدری را می گویم.
که از دیدِ من به زیبایی تجسم الهه گان خاموش این زمان و این سرزمین اند ...
6 comments:
بازگشتت را با نوشته ات جشن می گیریم... سلامتیت بی پایان
مرسی امین جان . با وجود مهربانی بی دریغ نزدیکان و دوستان خوبی چون شما ، بیماری زیاد مجال ماندن نمی یابد
مكاشفه
اين كه بتواني از ميان مفاهيمي به ظاهر يكسان، پيش پا افتاده و - به زعم خودت- ترسناك، چنين منطقي رابيرون بكشي ، هم زاييدة گذشت زمان است و پختگي درك تو، و هم شهودي كه در اعماق خانهي مهرت جاي دارد.
آري من هم اينبار با اين نگاه نو، زيبايي كه نه، مفاهيم بيشتري از اين نقاشي درك ميكنم، سپاس
dostam salam az neveshte zibayat lezat bordam .hamishe khob bashi.
سلام/ نوشته ی زیبا و جالبی بود در وصف نقاشی های منحصر به فرد و درخشان الهه. سلامت و پرنشاط باشید.
آیدین
ساعت من هم مثل خیلی از انسان ها خوابیده است . می خواهم چیز دیگری را هزار بار تکرار کنم تا شاید خوابم ببرد . زن ... زن ... زن ... و یادم می آید که زن دو حرف اول زندگیست .....
Mr.Clark
Post a Comment