دل ام کپک زده آه ، که سطری بنویسم از تنگی دل ...........
گاه فرو ميلغزم به درون چاهي سياه و ژرف. مغاكي هولناك كه احساس مي كنم هرگز ياراي رهاييام نيست.از آن ته، تصاوير زندگي ام را پراكنده و غريب از روزن كوچك بالا مي بينم، ميآيند و ميروند اما نه صدايي از من شنيده ميشود و نه ديده ميشوم. گويي جسمام در همان بالا به روزمرگي اش ادامه ميدهد و خودم اينجايم. نميدانم چرا و چطور دنيايم فرو مي ريزيد اما بارها تكرار ميشود. شايد هم يك مكانيزم تدافعي ذهني يا حسي است. نميدانم. اما اين روزها با ناخن هايم در جرز ديوار چنگ مي اندازم و خود را بالا مي كشم ذره ذره ذره ذره ذره ذره ذره ذره ذره ذره ذره ذره ذره ذره......
1 comment:
az khalaghiate akhare matn kheyli khosham omad,jaleb bood.
angize shod ta kole weblogeto bekhoonam,fekr konam har rooz behet sar bezanam .movafagh bashi.
Mr.Clark
Post a Comment