Monday, August 13, 2007

انزوا

اگر به آرامي از پله‌ها پايين آيي

و سبكي نرد را در دستان‌ات

همچون گل‌هاي آفتابگردان بام حس كني

چنگي در موهاي پريشان‌اش مي‌زند

بغض‌اش را فرو مي‌خورد

و لوبياهاي قرمز را در گستره غمگين سبز مي‌رقصاند......

2 comments:

Anonymous said...

عزيزم تصادفي كامنتتو پاك كردم

توكاتا

Ba in hame said...

خورشيد نوشته‌هات هر چند گاه به تابش در مي‌آيد؟