Friday, November 20, 2009
مرسی آقاي کیمیایی
برای اولین بار در ایران، هنرمندی در این ابعاد - اکران یک فیلم سینمایی _ به حمایت از جنبش سبز پرداخت.
تیتراژپایانی فیلم" محاکمه در خیابان"، اعلام حمایت "مسعود کیمیایی " از جنبش سبز است. به ضعیف بودن فیلم کاری ندارم که وقتی تیتراژ پایانیاش را دیدم، تمام ضعفها و مشکلات فیلم یادم رفت. در پس زمینهی پایانی فیلم، عکسهای اعتراضات خیابانی و حوادث پس از انتخابات گرچه به ناچار، به صورت نگاتیو و کم و بیش محو نمایش داده شد، اما برای ما که روزها و ساعتهای بسیاری را با این عکسها گذراندهایم تشخیص آنها کار دشواری نیست. اگر در انتهای فیلم نوشته نشده بود" محصول 1387" ، فکر میکردم حتما کیمیایی، خیلی سریع و عجولانه این فیلم را ساخته، فقط به این بهانه که در پایان، حرف دلش را اینگونه فریاد بزند. تاکید بر رنگ تیره و خاکستری در طول فیلم هم گویا اشارهای به فضای سیاه و وهمآلود و غمگین تهران در روزهای پس از انتخابات بود.
اوج تاثیرگذاری این حرکت هوشمندانه، همراهی این تصاویربا صدای " رضا یزدانی" و شعرزیبای"یغما گلرویی" است.
درجایی از این ترانه میشنویم" تمرین مرگ میکنیم در بغض این پیاده رو" . .. راست میگوید: امروز، تمرین مرگ میکنیم، در پیاده روهای شهری که در آن زاده شدهایم و پا گرفتهایم
Tuesday, November 10, 2009
میراث تاریخی
دیروز - سال 1329 - پدرم، شبانه پلاکاردی را مقابل کاخ شاه نصب کرد. او را گرفتند، شکنجه و زندانیاش کردند و حکم اعدامش را صادر . به یاری دوستانش سرانجام از زندان گریخت.
روی پلاکارد نوشته بود: مرگ بر دیکتاتور
***
***
دیروز - سال 1357 - برادرم، ته کوچهای بنبست گیر افتاد. افسری که در تعقیبش بود کلتش را روی سر برادرم گذاشت و گفت: بزنم یا دیگرنمیگویی؟... رهایش کرد که بگریزد.برادرم چند قدمی دوید و سر کوچه که رسید برگشت و رو به افسر داد زد: مرگ بر دیکتاتور
***
***
امروز - سال 1388 - من، در خیابانهای شهرم باتوم میخورم، تحقیر میشوم، با فحش و توهین و گاز اشکآور شکنجه میشوم،
چرا که میگویم: مرگ بر دیکتاتور
***
***
فردا- ....- نمیدانم چه خواهد شد؟ نسلِ بعدِ من، آیا این شعار را تنها در حافظهاش خواهد داشت یا باز، جایی، عقدهی موروثیاش ، سرخواهد گشود و
فریاد سر خواهد داد: مرگ بر دیکتاتور